مظفر گلوی تو را سفت نگه میدارد. اکبر پاهایت را. با چشمهای سیاهت حتی تا لحظات آخر هم به من زل میزنی. از بین این همه آدم چرا به من کینه داری؟ گمانم هیچ ابزاری نتواند شدت سیاهی این چشمها را دقیق بسنجد. مظفر زیر لب بسمالله میگوید و کارد را به گلویت میکشد. تا چند ثانیه هنوز خرخر میکنی. اکبر پاهایت را راها میکند تا برای خودت هرچقدر خواستی دست و پا بزنی. چشمهایت سیاهی خود را دارند، اما دیگر شفاف و تیز نیستند. نفس عمیقی میکشم. از شر چشمهای سیاهت خلاص شدم. پروانه تو را نذر حاجاتش کرده. میتوانست از محتشم اسماعیل حاجاتش را درخواست کند. بدون خونریزی و صرف پول. اما از آنجایی که همیشه فانوس بهدست در تاریکی، هر کجا که مظفر گفته او هم رفته، پس اینبار هم دعایش را با این روش به درگاه خدای خودش میخواند.
۳۹,۵۰۰ تومان ۳۱,۶۰۰ تومان
نويسنده | |
---|---|
قطع | |
نوع جلد | |
تعداد صفحه | 122 |
نشانی: | تهران | خیابان شهید مطهری | خیابان میرزای شیرازی جنوبی | پ202 | طبقه سوم |
شماره تماس : 02188853730 | 02188853631
ایمیل: info@rowzanehnashr.com