اروسیا
آدمهایی هم هستند که پس از مرگ عاشق میشوند و ازقضا جمال آقا آخرینشان نیست. گناه جمال آقا صبوریاش است. میخواهد اوضاع دنیا کمی آرام شود و آنگاه شروع کند به زندگی کردن. از بخت بد او و مریخی و نگار و رحیم و اقدس، حال روزگار همیشه همینقدر ناخوش بوده و انگار انگیزهای هم برای روبهراه شدن ندارد. قاسمی به همه میگوید تنها راه رهایی این است که آدمها همدیگر را دوست داشته باشند، برای همین بنگاه همسریابی راه میاندازد، ولی در این میان خودش هم ناخواسته در کمیّت دوست داشتن دچار زیادهروی میشود و همه میدانیم که توجه به کمیّت چقدر از کیفیت کار میکاهد. آدمهای کمی هستند که در عاشقی دچار افراط و تفریط نمیشوند. این داستان درباره آن تعداد انگشتشمار نیست. اِروسیا هم مانند همه رویدادهای جدی دنیا طنز است.