اسپرسو با رضا شاه
«آ نچه بر قلمم جاری شد نه از برای ترقی که از بهر تعالی بوده است. هیچگاه تصمیم بر نگاشتن نگرفتم که هر نوبه چنین کردم جز جواهری بر تن بیگناه درخت و بیهودگی حاصلم نیامد. وقتی عنان قلم را به ضمیر بیقرار سپردم تا نوشتار بر من مستولی و غالب گردد رخش قلم جادوی کمنظیرش را به من نشان داد و بر آن شدم تا این تجربه یگانه را با شما که به راستی یگانه هستید در روزگار غم نان و دویدن از پی نام و قرار را در سطور کاغذ میجویید به اشتراک بگذارم. از آنجا که نمیخواهم کت مندرس نوقلمی خویش را بر آویز نامها آویزان کنم هیچ نام نمیبرم و آنچه از سر صدق قلمی کردهام را یکسر میان خویش و جنابان شما به اشتراک میگذارم. به امید صاحب قلم که هر چه دارم از الطاف اوست که در قرآن محمدی آورد «نون و القلم»