مگر چراغی بسوزد
آدمهای شکستخوردهی نومید، آدمهای درمانده از رنج سالیانی که بر آنها رفته. آدمهایی که مرگ با لبخندی شیرین و روی خوش، به آستانه اتاقشان تکیه زده است و آدمهایی که از دل تاریخ بیرون آمدهاند تا گذشته پر افتخارشان را حاضر کرده باشند؛ و حتی جنگزدهها و اسرا بر گرد چراغی روشن از امیدواری و غرور، جمعآمدهاند؛ با سیوچند سال فاصله، اینجا، در این مجموعه، شانه به شانهی هم دادهاند تا مروری بر احوالشان شده باشد که ما بخشی از همهی این آدمهای از یاد رفتهایم: محوری بر این تکههای پراکنده پازل که زندگی را ساختهاند.